"جشنواره دفترهای دوران مدرسه" برگزار می شود

با قرار گرفتن در آستانه بازگشایی مدارس، جشنواره  "دفترهای دوران مدرسه"، از دانش آموزن جدید و قدیمی علاقه مند، برای شرکت در برنامه ای جداب و مفرح دعوت کرد.

جشنواره دفترهای دوران مدسه، عنوان جشنواره مفرح است که به همت بسیج دانش آموزی  در حال برگزاری است و برای شرکت در آن، از همه علاقه مندان، اعم از دانش آموزان در حال تحصیل تا قدیمی های دوران دبستان، دعوت شده تا آثار خود را به دبیر خانه ارسال کنند.

یکی از بخش های جشنواره، ارائه  یک جمله پیامکی در رابطه بازگشایی مدارس است. علاقه مندان برای شرکت در این بخش، می توانند جمله  پیامکی خود را به شماره ۶۶۰۰۰۰۰۲۰ ارسال کنند.

بخش دوم جشنواره خاطره نویسی است که در دو بخش خاطره اولین روز حضور در مدرسه برای پسران واولین روز حضور برای دختران برگزار خواهد شد.

بخش دیگر جشنواره رانیز ، موضوعات حاشیه ای جذاب، همانند "خاطرات قهر و آشتی ها، بیشترین میزان دوستی ها، شیطنت های خطرناک، بالاترین معدل ها، صمیمی ترین هم کلاسی ها، صمیمی ترین معلم ها و بهترین عکس های دوران تحصیل" تشکیل می دهند.

علاقه مندان به این بخش ها نیز می توانند آثار تولیدی خود را به این آدرس ایمیل کنند:

info@beest.ir          ویا       topstudent20@gmail.com

مهلت ارسال آثار تا 10 شهریورماه می باشد.



چیزی که عوض دارد...

وبلاگ "سنگر سایبری راه خدا " نوشت :

امروز شیطان شدی... چشم های پسران را؛

فردایی زود... شیطان می شوند هزاران چشم... دل همسرت را؛

حواست باشد بانو!

چیزی که عوض دارد گله ندارد!


یاوران  حجاب

نسل مقاومت

وبلاگ "محسنون" نوشت :

اول نوشت: این را نوشتم برای آنها که این روز ها دل و دماغی ندارند برای مبارزه، آنها که تجربه اولین شکست شاید کلافه شان کرده، آنها که میدان سیاست را بی پدر و مادر می دانند، آنها که هنوز در ابتدای راه روشن فردای ملت سر بلندم هستند، آنها که گوشی شنوا و چشمی بیناتر از من دارند.

ادعا ندارم نماینده هم نسلان خودم هستم، من هم یکی از آنها هستم، اما به یقین می دانم شما نسل سومی ها و بعد از آن وقتی به جایی که من هستم برسید حتما خواهید نوشت: ایران سرفراز همیشه سر فراز بوده، هست و خواهد بود. ان شاء الله با یاری خداوند متعال و در پناه ولایت...

 
ادامه مطلب ...

معرفی کتاب "استاد عشق "

وبلاگ " مرکز استعدادهای درخشان فرزانگان 1 " نوشت :

«او به محض شنیدن خواسته ام گفت:پس چرا به من نمی گویید؟!«گفتم :آخر خواسته من چیز عملی نیست.من با شمش آلومینیوم و میله برنزو میله آهنی تجربیاتی داشته ام،ولی نتایج کافی نگرفته ام و می دانم که دست یابی به خواسته ام غیر ممکن است.
«پروفسور وقتی حرفهای مرا شنید ،از ته دل خنده ای کرد و اشاره کرد همراه او بروم.با پروفسور به اتاق تلفنخانه دانشگاه آمدیم پروفسور با لبخند و شوق به خانمی که تلفنچی و کارمند جوان آنجا بود ،سفارش شمش طلا را داد و خداحافظی کرد و رفت.
من که هنوز باورم نمی شد......
 

این قسمتی از کتاب بسیارزیبای«master of love»
که توسط آقای ایرج حسابی فرزند پرفسورسید محمود حسابی(پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران)نگارش شده است.
برای خریدن این کتاب حتی وقفه ای کوتاه اشتباهی آشکار است.

از دوستای گلم که به وبلاگ ما سر میزنن میخوام که درباره این قسمت از وبلاگ که درباره معرفی کتاب هست نظراتشون رو مکتوب کنند.باتشکر فراوان 

 

جهت دانلود کتاب کلیک کنید 

خودکار و مدادهای یک دهه قبل...

وبلاگ "بسیجی" نوشت :

من که دلم برای خودکار بیک تنگ شده شماچطور؟

 

ولی حالا از اینا هست!!!!

 

 

 

 

 

مداد استدلر یادتون میاد؟

 

حالا این مداد های رنگارنگ؟؟؟؟؟؟

 

ابرقدرتی به نام ساندیس!!!

وبلاگ "دل خون " نوشت:

برای دریافت تصویربا کیفیت بالا، ابتدا آن را ذخیره کرده و سپس مشاهده فرمایید.







نامه تکان دهنده یک دختر روستایی به مسولین

وبلاگ " ماباولایت زنده ایم " نوشت :
در بازدید جمعی از مسئولین شهرستان و دانشگاه علوم پزشکی شیراز از روستای محروم چاه گونی که این روزها میزبان جمعی از دانشجویان گروه های جهادی است، دختر بچه ای با حضور در جمع بازدید کنندگان نامه زیر را خطاب به مسئولین شهرستان استان و کشور قرائت کرد.

 

 به نام خدا

ما روستای خود را دوست داریم،

ما در روستای محروم زندگی می کنیم، یعنی چیزهایی که همه جا دارند، ما نداریم.

خانه های ما از سنگ و گل ساخته شده که در آنها به سختی زندگی میکنیم.

اگر زلزله بیاید خانه های ما محکم نیست.

در این جا اگر کسی مریض شود نمیدانیم چه کار کنیم، چون راه روستایمان خیلی خراب است و نمیتوانیم او را به شهر برسانیم تا دکتر او را مداوا کند.

روستای ما روحانی ندارد و مسجد روستا هم خیلی خراب است.

ما در اینجا با بچه ها به سختی درس می خوانیم چون کلاس های ما خراب است و ما بچه ها فکر می کنیم کسی به فکر ما نیست یا ما را دوست ندارد.

بعضی از پدر و مادرهای ما مریض هستند و پول ندارند که به شهر بروند تا خوب شوند.

ما بچه ها دوست داریم جایی برای ورزش داشته باشیم.

ما بچه ها دوست داریم که روستای ما جاده داشته باشد.

پدرم میگوید از سال 42 می خواهند جاده درست کنند نمی دانم چرا درست نمی شود!

چند سال قبل صادق علی نژاد که جوان بود توی همین جاده ی خراب از بین رفت و همه روستا خیلی ناراحت هستند.

معلم ما می گفت: امام خمینی فرموده تار موی ما را به کاخ نشینان عوض نمی کند؛

مادرم می گفت:

خدا کند این مهمانان که آمده اند بتوانند برای ما کاری کنند!


تنظیم : حسینی