کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟/صفایی ندارد ارسطو شدن،خوشا پر کشیدن ،پرستو شدن

وبلاگ " از نو... " نوشت :
دلنوشته تکان دهنده شهید احمد رضا احدی
لوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه ی خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوارخ کرده وگذر می کند ،حالا معلوم نمایید سر کجا افتاده است؟اینها آخرین دست نوشته شهید احمدرضا احدی رتبه اول کنکور پزشکی سال1364  است که تنها ساعتی قبل از شهادت به رشته تحریر در آمده است . البرز با انتشار این متن در روزهای هفته دفاع مقدس امیدوار است ضمن گرامی داشت یاد این عزیزان تأملی هرچند کوتاه درباره هدف ، انگیزه و چرایی حضور این مردان خدا در عرصه در ذهن همگان شکل گیرد. متن این نوشته را با هم میخوانیم  چه کسی می تواند این معادله را حل کند؟؟
چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟ چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن ،یعنی آتش ،یعنی گریز به هر جا ،به هر جا که اینجا نباش یعنی اضطراب که کودکم کجاست ؟ جوانم چه می کند ؟دخترم چه شد ؟
به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم ؟ کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود ، از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است ؟ آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند
کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست ؟ چه کسی در هویزه جنگیدیده ؟ کشته شده ودر آنجا دفن گردیده؟
چه کسی است که معنی این جمله را درک کند:
نبرد تن و تانک؟!" اصلا چه کسی می داند تانک چیست ؟ چگونه سر ۱۲۰ دانشجوی مبارز و"  مظلوم زیر شنی های تانک له می شود ؟ آیا می توانید این مسئله را حل کنید ؟
 گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه ی خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوارخ کرده وگذر می کند ،حالا معلوم نمایید سر کجا افتاده است ؟ کدام گریبان پاره می شود ؟ کدام کودک در انزوا وخلوت اشک می ریزد؟
  وکدام کدام...؟ توانستید؟؟ اگر نمی توانید،این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید  هواپیمایی با یک ونیم برابر سرععت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین ماشین لندکروزی که با سرعت در جاده مهران-دهلران حرکت می نماید،مورد اصابت موشک قرار می دهد،اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود. معلوم کنید کدام تن می سوزد؟
کدام سر می پرد ؟چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید ؟
چگونه باید آنها را غسل داد ؟چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟
 چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم وفقط درس بخوانیم چگونه می توانیم در ها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم ؟کدام مسئله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟ به چه امید نفس می کشی ؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟ از خیال ، از کتاب ،از لقب شامخ دکتر یا ازآدامسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد ؟
 کدام اضطراب جانت را می خورد ؟ دیر رسیدن به اتوبوس ، دیر رسیدن سر کلاس ، نمره گرفتن؟دلت را به چه چیز بسته ای؟
به مدرک ، به ماشین ، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا ؟
"صفایی ندارد ارسطو شدن،خوشا پر کشیدن ،پرستو شدن"  آی پسرک دانشجو ، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است ؟جوانی به خاک افتاده است؟
 آی دخترک دانشجو ، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد به اشک نشانده اند ؟
و آنان را زنده به گور کردند ؟هیچ می دانستی؟ حتما نه هیچ آیا آنجا که کارون و دجله وفرات بهم گره می خورد ، به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی و آنگاه که قطه ای نم یافتی با امید های فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد!! اما تو اگر قاسم نیستی ، اگرعلی اکبرنیستی ، اگر جعفر و عبدالله نیستی ، لااقل حرمله مباش ! که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد!!!

تنظیم : حسینی

وقت اضافه برای خدا،حتمابخوانید!!!


بیا پای تخته به نقل از "انتظار " نوشت :

چقدر خنده داره که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی ۹۰ دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره!  
                                                           
چقدر  خنده داره که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد! 
                                                                        
چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت  می گذره!
                                                                        
چقدر  خنده  داره  که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکرمیکنیم چیزی  به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم
                                                                     
چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی میکشه  لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی تر از حدش می شه شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شیم! 
                                                                      
چقدر  خنده  داره که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما  خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه !
                                                                      
چقدر  خنده  داره  که  سعی می کنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم اما به آخرین صف نماز جماعت یک مسجد تمایل داریم!
                                                         
چقدر خنده داره که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم اما بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!
                                                                     
چقدر خنده داره که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می کنیم اما   سخنان  قران  رو به  سختی  باور می کنیم!
                                                               
چقدر خنده داره که همه مردم می خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدند به بهشت برن! 
                                                                        
چقدر  خنده داره که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به
دیگران ارسال می کنیم به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته بشه همه جا رو فرا می  گیره  اما وقتی سخن و پیام الهی رو می شنویم دو برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر می کنیم!

 

خنده داره اینطور نیست؟
 دارید می خندید ؟ 
 دارید فکر می کنید؟ 

 

این حرفا رو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاسگزار باشید
که او خدای دوست داشتنی ست. 
آیا این خنده دار نیست که وقتی می خواهید این حرفا را به بقیه بزنید
خیلی  ها  را  از لیست خود پاک می کنید؟ به خاطر اینکه مطمئنید که اونا به  هیچ چیز اعتقاد ندارند.

 

این  اشتباه  بزرگیه اگه فکر کنید دیگران اعتقادشون از ما ضعیف تره .......

حجاب داشتن مد است/داستان

" نازنین زهرا " نوشت :
یک داستان بسیار زیبا از حجاب

یک داستان بسیار زیبا از حجاب

، وقتی کتابخانه اش را نگاه می کردم غیر از رمان ها و افسانه های خارجی، چیز دیگری به چشم نمی خورد. موقع خداحافظی یک کتاب با موضوع داستان هایی از حجاب به او دادم؛ شاید یک سوم قطر یکی از رمان هایش را هم نداشت،

با اکراه قبول کرد بعد گفت:

نمی دونم کی می خواهی از این کارات دست برداری؛ و در عصر الان زندگی کنی ما که برای عصر قجر نیستیم تا حجاب داشته باشیم؛ عزیزم در این زمان حجاب معنایی ندارد.

با خنده گفتم:

به قول شهید مدرس زمانی می رسد که مساجد و تکایا و…..به عنوان منع خرافات بسته خواهد شد، اما سیل ها از رمان ها و افسانه های خارجی به این کشور جاری خواهد گشت که افکار غربی را در ذهن آنان پرورش می دهد و به سوی فرار از اسلام آنان را سوق می دهد. (۱)

نگاهی به کتابی که در دستش بود انداخت و فکر کنم در ذهن، کتابخانه اش را مرور کرد.

گفتم عزیزم: حجاب داشتن مد است و این بی حجابی است که برای زمان قبل از اسلام است که به این نکته خداوند هم در قرآن  اشاره کرده است.

وَ لَا تَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجَاهِلِیَّهِ الاُولَی وَ….. (۲)

و مانند روزگار جاهلیت (قدیم)زینت های خود را آشکار مکنید.

یک آسمان دو خورشید

فقط روی عکس کلیک کن :



شعر: «باب الجواد» راه ورودی به قلب توست

وبلاگ "طریقت مهر" نوشت :

 رحمت حق می‌تراود از خراسان شما / این من و این جان سرگردان به قربان شما !

پای تا سر آتشم در شعله‌های اشتیاق/ چون شقایق‌های سوزان در خیابان شما
دامن افشان کوله‌باری از گناه آورده‌ام / دردمندی، تشنه یک جرعه درمان شما
تا بگیرم مرقد عرش آشیانت در بغل / وای ! اگر کوته شود دستم ز دامان شما
در کویر نامرادی، ضامن آهو تویی / کز کمند آزاد شد، با دست احسان شما
بی‌قرارم در غریبستان غربت، رحمتی / بر غریبی، همدم شام غریبان شما
زائران در سایه‌سار عشق تو آموختند / راز پرواز از کبوترهای ایوان شما
پرتو توحید گیرد زآن فروغ ایزدی / صبح نیشابور از لعل در افشان شما
از فراسوی فلک تا کوی تو صف بسته‌اند / سربه‌سر خیل ملائک، برخیِ جان شما
سر برآرد هر سحر از معجز پیغمبری /  شب شکن، خورشید خاور از گریبان شما
یوسف مصر ملاحت، چلچراغ افروز کرد / دیده یعقوب را در بیت احزان شما
دیده دل تا شود روشن به نور معرفت / مهر و مه شد روز و شب، آیینه گردان شما
هر جوانه کو برآرد سر ز خاک پاک توس / خورده آب از جنبش دریای جوشان شما
هفت بند هستی من، نینوای دیگری است / نغمه‌ساز شور و مستی، در نیستان شما
در بهارستان حیرت با خزان، دم‌ساز باد! / گر نباشد دیده انصاف، حیران شما
شیوه مهمان‌نوازی، واژه لبخند توست / کآورد صد چشمه نوش از نمکدان شما
 
مشفق کاشانی

نگاهداشت حقوق والدین در کلام امام رضا علیه السلام


وبلاگ " از نو " نوشت :

 

در میان تعالیم ادیان الهی درباره والدین و حقوق آنها، نگاه مکتب اهل بیت (علیهم السلام) به

این مساله از ویژگی های خاص و ظریفی برخوردار است. به عنوان نمونه، هنگامی که در مکتب

امام هشتم، امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) می نشینیم، آن حضرت این گونه به ما می

آموزند که

بدان که حق مادر، لازم ترین حقوق و واجب ترین آنها است؛

زیرا او (بار سنگین فرزند خویش را) تحمل و جابجا کرد؛ به گونه ای که هیچ کس حاضر نیست

دیگری را این گونه به دوش بکشد. مادر (کودک خویش) را با چشم و گوش و همه وجودش

نگهداری کرد و بدین کار شادمان و خوشحال بود. پس فرزند خویش را

علیرغم همه سختیهائی که وجود داشت، حمل نمود؛ آن سان که احدی تاب تحمل آنرا ندارد

او راضی است تا خود گرسنه بماند، اما فرزندش سیر باشد  ادامه مطلب ...

پیام هایی از نکو پاسبان

وبلاگ " یاس نبی " نوشت :

با سلام خدمت شما دوست و همراه عزیز. به وبلاگ یاس نبی (س) خوش آمدید. پست امروز مربوط به پیامک ها و جملات زیبایی درباره حجاب و عفاف است که به درخواست یکی از بازدیدکنندگان وبلاگ قرار داده ام. امیدوارم مورد قبول شما عزیزان واقع شود، ان شاء الله.

 

*** حجاب یعنی من مجهز به آنتی ویروس هوس و وسوسه هستم.

*** به زلفانت بیاموز که بیرون ارزش دیدن ندارند.

*** کس غنچه نهان شده دربرگ را نچید / از بی حجابی است اگر عمر گل کم است.

*** حجاب نیمی از ایمان است.

*** اصالت زن مسلمان عفت اوست که حجاب مهمترین رکن آن است.

*** ای زنان زینت های خود را آشکار نسازید مگر برای محرمانتان.

*** حجاب واکسن مقابله با تیر نگاههای آلوده.

*** حجاب سنگری است محکم  که زن را از نگاه مردان شیطان صفت مصون و محفوظ نگه می دارد.

*** حجاب بوته خوش بوی گل عفاف است. حجاب مصونیت است نه محدویت.

*** حجاب یعنی حیای جوان باعفت. 

ادامه مطلب ...

وقتی باربی‌ام به دست من چادری شد!

زانوهای باربی ام شکست.... چون با من نماز میخوند و من وقت تشهد برای اینکه روی دو زانو بشینه زانوهاشو تا ته خم میکردم...
فکر کنم الان دیگه همه می دونند "باربی" یکی از سلاح های موثر تهاجم فرهنگی استعمار برای کودکان و حتی بزرگسالانه که خیلی از اهداف خودش رو با این اسلحه پیش می بره که فقط یک نمونه اش الگوسازی در ناخودآگاه ذهن کودکان ماست.
دیروز وقتی خاطره ای رو در این باره می خوندم از تدبیر ساده اما موثر یک مادر خردمند و مومن غرق شعف شدم که چطور یک تهدید به نام باربی رو برای فرزند خودش تبدیل به یک فرصت کردند.

خاطره رو با هم بخونیم:
عروسک باربی رو وقتی کلاس سوم بودم شناختم...
دست و پاش ۹۰درجه کج و راست میشد و انگشتای ظریفی داشت..
و این برای من که عاشق چیزهای کوچولو و ظریف (مث خونه کوچیک،ماشین کوچیک) بودم رویا بود... 
ادامه مطلب ...

۶ نکته کاربردی برای اولین اول مهر کودک شما

یک عکس همیشگی توی آلبوم های خانوادگی ما، عکس روز  اول مدرسه است که معمولا روپوش – گشاد و نوستالژیک- به تن، با یک کیف مدرسه در حال لبخند زدن به دوربین هستیم. اما ورای این لبخند همیشه استرس ها و دغدغه هایی است که باید به درستی به آن توجه شود.




شروع مدارس یک اتفاق بزرگ در زندگی کودکان و حتی والدین آنهاست. بنابراین درست چند هفته قبل از اینکه صف های منظم کودکان هفت ساله با روپوش های یک شکل برای اولین بار وارد کلاس ها شوند، چه کارهایی می توانیم برای آماده سازی آنها و جلوگیری از سیل اشک ها –اشک های کودکان و همچنین ما!- انجام دهیم؟



کودکمان را با ایده ی کلی مدرسه آشنا کنیم…

۱-از کودکان بزرگتر فامیل بخواهیم در مورد کارهای مفرح و سرگرمی هایی که در مدرسه دارند با آنها صحبت کنند. (لطفا از قبل آنها را توجیح کنید که فقط قسمت های خوب مدرسه را تعریف کنند!)

۲- خاطرات شیرین خود را از مدرسه بازگو کنید. احتمالا خاطره های زیادی از بازی هایی مثل هفت سنگ و الک دلک دارید که الان وجود ندارد. یا اینکه چقدر اولین معلم خود را دوست داشته اید. حتما به خاطر داشته باشید که ژست «دوران سخت گذشته- زندگی مفرح فعلی» نیافتید و خدای نکرده از سختی های مدرسه و دست سنگین ناظم خود داد سخن سر ندهید.

۳- مراقب باشید که نگرانی هایی که اصلن برای کودکتان مطرح نیست را به وی القا نکنید و سعی نکنید استرس های خود را به وی منتقل کنید.



……. و با دوستان و همکلاسی های احتمالی اش در مدرسه.

۴- او را به آینده ببرید و ویژگی های جذاب مدرسه را به او نشان دهید. برادر من هر وقت پسرش را به مدرسه می برد و زمین فوتبال بزرگ آنجا را نشانش می داد، چشمان پسرک برق می زد!

۵- در جلسات هماهنگی شرکت کنید. یک تدبیر مناسب این است که اگر مسولین مدرسه اجازه دادند، کودکتان (شما) و همکلاسی هایش و معلم در کلاس جمع شوید. این کار بسیاری از سردرگمی ها و نقاط مبهم کودک شما را از بین می برد.

۶- اگر کسی را می شناسید که می دانید با وی همکلاس خواهد بود، حتما در طول تابستان او را به خانه تان دعوت کنید تا با هم دوست شوند. چهره های آشنا در روز اول به شدت مشکل گشا هستند.

* توضیح عکس اول: این عکس اولین اول مهر من هست که در حال خروج از خانه ام. البته هیچ ایده ای ندارم که چرا برادر سه ساله ام آن وقت صبح بیدار بوده و انقدر سر حال به دوربین سرک می کشیده!


منبع : وبلاگ عکس پرینت