خاطره جالب از امام و شاه

 وبلاگ " من و خدا " نوشت :
نامه از چه شخصی است؟ گفت : از شاه.

نویسنده ی نامه مسلمان است یا غیرمسلمان؟ گفت: قطعا مسلمان.

در امور دینی مقلد است یا مقلد است؟ گفت: مقلد.

پس چون من مرجع تقلیدم فلذا او باید از من تقلید کند نه من از او. امام به هیچ وجه دست به نامه ی شاه نزدند. سال 1342 بود و شاه در جزیره ی ثبات آمریکایی اش مقتدرانه سلطنت می کرد.
 یک بار دیگر هم شاه توسط نصیری پول فرستاد، امام پول را با تشر برگردانده و فرمودند: «به نمایندگانم میگویم به مردم اعلام کنند، هر کس مخالف شاه است یک تومان بدهد تا ظرف یک ساعت میلیونها تومان جمع شود و به شاه بدهیم تا دست از سر این مملکت بردارد.»

(برداشت از سیره ی امام خمینی، ص 99)
  

جز خدا به کسی نگم!

روز موعود فرا رسیده بود شرمسار گوشه ای کز کرده بودم دفتر اعمالم باز

شد،گناهانم آشکار شد!

در آن دفتر می شد دید هر آنچه را باید دید! رسیدگی شد فرمان آمد:ای ملائکه جهنم ببریدش!

هنگامی که برای بردنم آمدند برگشتم دوباره به او نگاه کردم.

فرمان داد : بایستید به بهشت ببریدش.

ملائک یک صدا پرسیدند:بارالها چه شد که تصمیمت عوض شد؟

فرمان آمد بنده ای من هنوز به من امید دارد!

(خدایا من ببخش بخاطر تموم درایی که زدم اما هیچ کدوم خونه ی تو نبود،الهی العفو!چه معجزه ای دارد این کلمه تا بر زبانت جاری می شود تمام کارهایات برایت تداعی می شود.)

چه کسانی عاشقان واقعی ولایت هستند؟

رهبرعزیزم:
چه ساده لوح ند آنان که میپندارند عکس تورا به دیوار خانه ام آویخته ام..........
آنان نمیدانند که من دیوارهای خانه ام رابه عکس توآویخته ام

این روزها مادر خوب "داشتن" هم سعادت می خواهد ...

مادری که خودش درگیر پیامک و موبایل است ؛

مادری که برای گوشی اش رمز می گذارد ؛

مادری که خودش در قید و بند حجاب نیست ؛

مادر کوته آستین ِ سپید دستی که آنچنان بویی از گرما و مهر مادری نبرده ؛

مادری که خودش را جلوی هوس باز ترین مردان بازار آراییده است ؛

مادری که رنگ سرخ لب هایش را به رنگ نجابت ترجیح داده ؛

مادری که چشمه های حیایش را خشکانده تا به چشم نامحرمان "خوش" بیاید ؛

چه حرفی برای گفتن دارد ؟؟؟؟  کاش کمی هم از آن طفلش خجل بود ولی...

 این روزها مادر خوب "داشتن" هم سعادت می خواهد ...

خدایا دختران ناجنس امروز نیز مادران فرداهایند چگونه بهشت زیر پای مادران قرار دارد؟  الله اعلم

خیلی جالب هست که بعضی از اقایون خودشون خانم هاشون رو تشویق به این کار میکنند . شاید خنده دار باشه این حرفم ولی باید گریه کرد واقعا واقعا این ها هم جزو شیعیان امام علی قرار دارند ؟

           

پنج دلیل دوست داشتن کودکان

وبلاگ " افق روشن " نوشت :

پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: کودکان را به پنج دلیل دوست دارم؛

 1 - با خاک بازی می کنند، چون تکّبر ندارند.

 2 - گریه می کنند، چرا که گریه کلید بهشت است.

 3 - قهر می کنند، ولی زود آشتی می کنند چون کینه به دل ندارند.

 4 - چیزی را که می سازند زود خراب می کنند چون دلبستگی به دنیا ندارند.

 5 - خوراکی که دارند می خورند و برای فردا نگه نمی دارند، چون آرزوهای دراز ندارند.

 پس می شود و کاش سعی کنیم با این اوصاف همیشه بچّه بمانیم و هیچ وقت بزرگ نشویم

شاید گاهی خدا دلش برایت تنگ شود...

وبلاگ " حجاب و عفاف " نوشت :

 

شاید هوای سرد بهانه ایست

تا تو با حجاب شوی!

دردانه ی پروردگارت...

آری...

خدا گاهی دلش برای حجاب تو تنگ میشود.

هوای سرد و بارانی مجبورت کرده با حجاب شوی!

ای کاش از نگاه نامحرم هم سردت می شد

 

حجاب در سرما


رنگ خدا

وبلاگ " زلال ایمان " نوشت :
بارالها ، همنشین از همنشین رنگ می گیرد، خوشا آن که با تو همنشین  است…
امروز همان فرداییست که دیروز منتظر آمدنش بودید و همان دیروزیست که فردا حسرتش را خواهید خورد.

 

آن که می رودنمی فهمد... اما آن که بدرقه می کند خوب می داند کاسه ی آب معجزه نمی کند.


حتما جواب بدید...

وبلاگ " دوستانه " نوشت :



یه سوال می پرسم با یه ذره انصاف جواب بدین.

پوشیدن چادر از اینم سخت تره؟

 

او که جز من کسی را ندارد...

وبلاگ " قلم عشق " نوشت :

خدا به بنده گفت : بنده من یازده رکعت نماز شب بخوان .

بنده به خدا می گه :خدایا آخه من ...خسته ام نمی تونم .
خدا :عیبی ندارد. دو رکعت نماز «شفع» و یک رکعت نماز «وتر» بخوان .
بنده : خدایا حال ندارم. برایم مشکله نیمه شب بیدارشم .
خدا :بنده من قبل از خواب این سه رکعت رو بخوان .

بنده : خدایا سه رکعت زیاده.
خدا: بنده من فقط یک رکعت نماز «وتر» بخوان.
بنده: خدایا امروز خیلی خسته ام راه دیگه ای نداره ؟
خدا: بنده من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان فقط بگو: یا الله
بنده: خدایا من توی رختخوابم.اگر بلند شم خواب از سرم می پره.
خدا: بنده من همان جا که دراز کشیده ای بگو یا الله
بنده: خدایا هوا سرده من نمی تونم دستام رو از زیر پتو بیرون بیارم سردم میشه.
خدا: پس توی دلت بگو یا الله .ما نماز شب برات حساب می کنیم .


*بنده اعتنا نمی کنه ومی خوابه .
خدا به ملائکه می گه: ملائکه من ببینید من چقدر ساده گرفتم اما او خوابید...چیزی به اذان صبح
نمانده . بنده من رو بیدار کنید .دلم برایش تنگ شده امشب با من حرف نزده .
ملائکه به خدا می گن: خداوندا او رو بیدار کردیم .اما او باز خوابید .
خدا به ملائکه می گه: ملائکه من در گوشش بگید خداوند منتظر توست .شاید بیدار شود.
ملائکه: پروردگارا بازهم بیدار نمی شه.

* اذان صبح را می گویند
این بار خدا خودش به بنده می گه: بنده ی من هنگام اذان هم بیدار نشدی. نزدیک طلوع خورشیداست . بیدار

شو وبا من حرف بزن .نگذار نماز صبحت قضا شود .


*خورشید از مشرق طلوع کرد

ملائکه به خدا می گن :خداوندا نمی‌خواهی با او قهر می کنی ؟
خداوند به ملائکه می گه: او که جز من کسی را ندارد .شاید توبه کند ....
ببین خدا چقدر به ما مشتاقه با وجود اینکه به او محتاجیم .....