در میان اینهمه طوفان...
آن هم طوفان نگاه های آلوده
بهترین چتر برای من حجاب است
پس حجاب میکنم به نیت قربت الی الله
... به دنبال چادرم می گردم! این اتاق به اون اتاق؛ توی کمد، روی تخت....
دوستم بهم گفت : دنبال چی می گردی؟ چادرت؟! کجا می خواهی بری؟
گفتم :سر خیابان تا جزوه ات را واسه خودم فتوکپی بزنم.
گفت: خب چند قدم که بیشتر نیست زود می آیی. چادر نمیخواهد !
(و خنده ای از شیطنت بر لبهایش نقش بست )
به
یاد پوشش خودش افتادم ... گفتم: ( مثل همان دلیل خودت ) چطور تو برای
رفتنِ همین مسیر خودت رو آرایش می کنی!!؟ چه فرقی دارد، اونم که چند قدم
بیشتر نیست؟گفت: ( با یک گل که
بهار نمی شود) آیا با این رفتار ما (محجبه بودن) واقعاً جامعه از فساد
ایمن می شود؟ به نظرم وقتی این همه بی حجاب تر از من و تو هستن، حجاب
داشتن من یا تو چه فایده ای دارد؟ اگر قرار است کسی از بی حجابی من
منحرف شود و به دامن گناه بیفتد، به فرض که من رعایت کنم، آنقدر بی حجاب
هست که باز هم دیگران را به گناه بیندازند! پس چه فرقی می کند من با
حجاب باشم یا بی حجاب؟ اگر من مثل تو با حجاب شوم یا تو مثل من شوی فرقی
برای جامعه ای با این جمعیت و این بزرگی ندارد.
یک داستان جالب بخاطرم آمد، برایش تعریف کردم:
گنجشکی باعجله و تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمیگشت!
پرسیدند: چه میکنی؟
ادامه مطلب ...
حجاب یک حکم ساده اسلامی نیست، بلکه یک کل متشکل از مجموعه های مرتبط با یکدیگر است که تمامی رفتار، نقش و وظایف زن را زیر پوشش گرفته و جهت می دهد و به کنترل رفتار و سازگاری آن با ارزشها کمک میکند.
امّا از آنجا که مقوله حجاب مختص به زنان نیست, بلکه پدیدهای اجتماعی است که مربوط به لایه های مختلف جامعه میشود و باید در سطح کلان محاسبه شود و همه دستگاهها به نوعی در برنامه ریزیهای خود به آن بپردازند.
باتوجه به کارکردهای وسیع و مؤثر حجاب به بعضی از آنها اشاره می شود:
. امکان ایجاد ارتباط سالم و سازنده و مشارکت زن در امور حیاتی اجتماع، و توسعه اخلاق و عاطفه بشری.
2. از آنجا که به عنوان یک حکم عبادی، سیاسی، اجتماعی حجاب بلکه خود دارای حیات است و علیرغم توطئه ها و حملات چهارده قرن دشمن، توانسته به حیات خود ادامه دهد، و شبکه گسترده تری از زنان را تحت پوشش گیرد، به گونه ای که می توان از آن به عنوان نماد حیات قطعی اسلام و معنویت در بخش های گسترده ای از جامعه نام برد، و پرچم سرافراز اسلام را در تمامی مناطق برافراشت و با آرامش و سکون در فعالیت های اسلامی، مشارکت نمود، و اصول خود را به عنوان اصول زنده و حیاتبخش جامعهی انسانی مطرح ساخت.
3. در صورت طراحی سیستم اطلاع رسانی جهت تقویت سطح آگاهی عمومی، کارآیی حجاب به سرعت در سطح اجتماع رشد کره و اثر بخشی آن افزوده خواهد شد.
همچنین برای تحقق امر اثربخش [1] توسعه ی حجاب، باید دانست که اثربخشی، دربرگیرنده متغیرهایی است؛ ممکن است یک عملکرد، کارآیی[2] بالایی داشته باشد، اما اثربخش نباشد؛ لذا دوری یا نزدیکی به هدف، یکی از شاخصه های مهم در تشخیص میزان بهره وری هر عمل است.
اثربخشی را می توان با شاخصه های مختلفی اندازه گیری کرد: ادامه مطلب ...
باور دارم که حجاب یک هنر است
اما هنرمند کسی است که بتواند دوست خود را باحجاب کند ...
در میان اینهمه طوفان...
آن هم طوفان نگاه های آلوده
بهترین چتر برای من حجاب است
پس حجاب میکنم به نیت قربت الی الله
باحجاب :این حرف پایه ی محکم و مستدلی ندارد. پیشرفتهای علمی و صنعتی و هنری چه ارتباطی به برهنگی دارد؟
آیا پیشرفتها حاصل بی حجابی اند؟
اگر چنین رابطه ای میان پیشرفت جوامع و بی حجابی وجود دارد آیا رفته رفته با پیشرفتهای بیشتر زنان باید برهنه و برهنه تر شوند؟؟
بی حجاب :می دانی ،آخر حجاب دست و پای ما رو میگیرد و نمیگذارد راحت و آزاد باشیم...
با حجاب :این فقط یک تصور است .من خودم همیشه از حجاب کامل برخوردار بودم و هستم . هیچ مشکلی هم برایم ایجاد نشده .برعکس چون حجاب ،همه ی بدنم را میپوشاند برایم این امکان فراهم می شود که با آرامش کاملتر حرکت کنم زیرا دیگرچشمانی مرا نمی پایند .
نکته ی دیگر این که اگر لباس و حجاب مانع کار و زندگی و دست و پاگیر بدانیم پس چگونه است که مثلا سربازان با لباسی که همه ی بدنشان را میپوشاند و کلاه آهنی سنگینی بر سر میگذارد. با کفشهای نسبتا سنگین سلاحی را هم که چندان سبک نیست بر دوش میگیرند و به سرعت از خاکریزها و موانع دیگر میگذرند و این لباسها مانع حرکت و کندی کارشان نمیشود؟!..
بی حجاب :نگاه کن !ببین الان در همین جا چه قدر دخترها و خانمهای بی حجاب زیادند!
با حجاب :اولا !هرکس مسوول کار خویش است . مسوول کارهای دیگران نیست. ثانیا اگر کسانی در گناه یک نفر بااو شریک باشند سودی برای او نخواهد داشت . چون کثرت عذاب شوندگان در جهنم از شدت عذاب او چیزی نمیکاهد.
گاهی تو را به دست باد می سپارم تا نوازش کند وجود نازنیت را…
گاهی زیر باران خیس می شوی تا شسته شود نگاه های هرزه مانده بر تو؛ تنت زخمی است، می دانم، و باران مرحم زخم است! و گاهی زیر آفتاب داغ می سوزی و سرخ می شوی از عطش،اما همچنان بر وفاداریت به من استواری…!
گاهی سر به زیر گرمای وجودت می کشم و تو را پناه اشک های خویش می سازم… و چه راز داری که ماجرای اشک هایم را در دلت نگاه می داری، در سکوتی ابدی! وجودت سنگری است ما بین من و آنچه با من در عناد است و تو، چه زیبا دشمنانم را ناامید می کنی، از به دست آوردن غنیمتی حتی ناچیز!
چه خوب است که هستی نازنینم! چه خوب است که تیرگی را به جان می خری تا دنیایی زیر سایه ات روشن بماند! و چه پر ماجرایی، تاریخی برای بودنت خون داده است؛ از قرن ها پیش دغدغه بوده ای …از قرن ها پیش ارزش …!
ای شاهد به جای مانده از کربلا…! ای شاهد به جای مانده از ماجرای در و دیوار و آتش…! چه والا مقامی که آقایم حسین هنگامهی شهادت چشمانش نگران هتک حرمت به تو بود!
چه گوهر مقام، که جوان های بسیار استوار بودنت را با خون خود به معامله گذاشتند، خون دادند و نفس…؛ که تو پای بر جا بمانی… که حفظ شوی! سال هاست تن زخمی تو مرحم زخم است… ای همیشه استوار و جاودان… ای همیشه با صلابت،بمان و باز هم ایستادگی کن…
معنای وجودت مشتی است بر دهان استکبار…مشتی است بر دهان ظلم…مشتی است بر دهان هر نگاه هرزه و از سر بی حیایی! کمتر از نود سال پیش چه بسیار بودند کسانی که از داغ دوریات خانه نشین شدند،به ادعای آزادی تن به اسارت ندادند و آزاده شدند… ادامه مطلب ...
فرقی نداره کجای این عالم نفس میکشی. دستفروشی میکنی یا مهندسی. هر که باشی و ز هر جا برسی!میتونی وظیفهت رو انجام بدی. دقیقا مثل این دستفروشِ کنار خیابون که وسط بازار بلبشو، با نوشتن یه جمله وظیفهشو انجام داده.
با دیدن این تصویر دیگه هیچ بهونهای برامون نیست. نمیتونیم بگیم جامعه پذیرش نداشت و توانشو نداشتیم و حرفمون شنونده نداشت. روز قیامت جلومون رو میگیرن و میگن چرا به وظیفهت که نهی از منکر بود عمل نکردی؛
کافیه همین بهونهها رو به زبون بیاریم تا این دستفروشو بهمون نشون بدن و بگن، به اندازه این هم نمیتونستی نهی از منکر کنی؟
اونجا دیگه چی میخوایم بگیم، خدا میدونه.
یک صفحه سفید گذاشت جلوی دختر و گفتː
-<بنویس! هر چه می خواهی بنویس! بد,زشت,احساسی,هیجان انگیز,دوست داشتنی, هی بنویس و پاک کن....>
چند دقیقه بعد صفحه سفید کاغذ پراز علامت و حرف بود.چروک و خط خطی و کثیف.جای پاک کردن ها و نوشتن های
مکرر رویش دیده می شد.کاغذ را گرفت.یک کاغذ سیاه به او داد و گفتː
-<بنویس.همان هایی که آنجا نوشتی پاک کن ,خط خطی کن...>
دختر گفتː<نمی شود استاد,روی برگه سیاه چیزی نوشته نمی شود!>
استاد چادرش را سرکرد و لبخند ملیحی زد.نگاه دختر به سیاهی چادر خیره ماند.
وبلاگ " پویش " نوشت :
دیگر نه "شلوار پاره" نشانه ی "فقر" است .... نه "سکــوت" علامت "رضــایت".... دنــیـــــــــــــــای غـــریـبـیــست ارزشـــــــــــها "عـــــــــــــــــــوض" شـده اند و "عـــــوضــــــــــی هــا"، بــا ارزش....
یا ارحم الراحمین