شاید گاهی خدا دلش برایت تنگ شود...

وبلاگ " حجاب و عفاف " نوشت :

 

شاید هوای سرد بهانه ایست

تا تو با حجاب شوی!

دردانه ی پروردگارت...

آری...

خدا گاهی دلش برای حجاب تو تنگ میشود.

هوای سرد و بارانی مجبورت کرده با حجاب شوی!

ای کاش از نگاه نامحرم هم سردت می شد

 

حجاب در سرما


حتما جواب بدید...

وبلاگ " دوستانه " نوشت :



یه سوال می پرسم با یه ذره انصاف جواب بدین.

پوشیدن چادر از اینم سخت تره؟

 

آدم برفی با حجاب..

وبلاگ " طریقت مهر " نوشت :

این روزا که توی اکثر شهرهای کشورمون شاهد بارش برف هستیم هرکسی میخواد آدم برفی درست کنه حالا به هرشکلی که دوست داره اینم خلاقیت نائب رئیس شورا همفکری خواهرامون در درست کردن آدم برفی با حجاب...

امیدوارم خوشتون بیاد...


دختر خانم چادری

وبلاگ " نازنین زهرا " نوشت :
دختر خانم چادری … فاجعه است !! اینها فاجعه اند؛ اما دختر خانم چادری که وقتی یک دختر بدحجاب را می بیند و …
دختر خانم چادری که جلوی موهایش را مثل یک تاج خروس بیرون می آورد واقعا فاجعه است !
دختر خانم چادری ای که صدای قهقهه اش تا ده تا خانه آن طرف تر می رود فاجعه است !
دختر خانم چادری که تمام اقوام و خویشانش برایش محرم محسوب می شوند فاجعه است !
دختر خانم چادری که با صورت آرایش کرده از خانه بیرون می رود، واقعاً فاجعه است !
دختر خانم چادری ای که توی عروسی ها بد عمل کند واقعاً فاجعه است !

اینها فاجعه اند

اما ..........  ادامه مطلب ...

مشـــق هـ ـ ـای دختــرانه

وبلاگ " حجاب زیبای من " نوشت :

 مــرا ✿دخـتر خانـــوم✿ مے نـامــند

غرورے دارم

کـ‌ه براے تنها نبودن ،‌ لـه نمـ شود

احساسـ دارم

کـ‌ه با منطق ِگدایان نمـ سازد

قلبــ دارم

کـ‌ه هنوز تیزے خنجر نامردے را نخوردهـ استـــ

و زیـبایــ هایـ دارم

کـ‌ه حراج چشم هاے بیگانـ‌ه نخواهد شد!


اینگونه است مشق شب های دخترانه من...

 

 

 

داستانی درباره حجاب

وبلاگ " در پرتو حیا " نوشت :

دخترک رو به مادرش کرد و گفت: مامان چرا خانم مربیمون چادر می پوشه ولی شما نمی پوشی؟
مامانش جواب داد: آخه دخترم وقتی چادر میپوشم گرمم میشه. تازه چادر دست و پا گیر هم هستش.
دخترک با خودش گفت: چرا مامانم چادر نمی پوشه و میگه گرمم میشه و فردا صبح وقتی که رفت مهد کودک، همین سوال رو پرسید، چادر دست و پا گیره ولی شما چادر می پوشی؟ گرمتون نمیشه؟ دست و پاتون رو نمیگیره؟
خانم مربی یه لبخند زد و گفت: عزیزم فردا که اومدی مهد کودک جوابت رو میدم.
دخترک بعد از کلی اصرار و خواهش قبول کرد که فردا جوابش رو بگیره.

 

فردا صبح وقتی که دخترک منتظر جوابش بود، رفت پیش خانم مربی و گفت: خانم خب الان جوابم رو بده؟
خانم مربی هم گفت باشه عزیزم؛ بعد دستش رو کرد توی کیفش و یه چادر سفید کوچولو و خنک در آورد و گفت : 
ادامه مطلب ...