نمونه هایى ازفضائل وسیره فردى امام حسن مجتبى(ع )‏

وبلاگ " البرز " نوشت :

حضرت مجتبى صلوات الله علیه در سن هفت سالگى در مجلس حضرت رسول (ص) حاضر مى‏شد، آیات وحى را که تازه نازل شده بود یاد مى‏ گرفت و در خانه براى مادرش فاطمه (س) مى‏خواند، هر وقت امیرالمؤمنین (ع) داخل خانه مى ‏شد مى‏ دید که فاطمه زهرا آیات را مى‏خواند. مى‏فرمود: چه کسى اینها را به تو یاد داد حال آنکه امروز نازل شده است ؟
حضرت فاطمه زهرا (س) جواب مى‏داد: فرزندت حسن، روزى امیرالمؤمنین (ع) در خانه مخفى شد که ببیند حضرت مجتبى چطور آیات وحى را مى‏خواند، حسن (ع) داخل شد، آیات وحى را یاد گرفته بود، ولى تا خواست بخواند مضطرب شد و نتوانست، مادرش از اضطراب وى تعجب کرد، حضرت مجتبى جواب داد:
اى مادر بیانم کوتاه آمد، زبانم بند شد، ظاهراً یک مرد بزرگوارى مرا زیر نظر دارد و به من گوش مى‏دهد. در این هنگام امیرالمؤمنین (ع) از پس پرده خارج شد و فرزند عزیزش را بوسید و مورد تفقد قرار داد: «قال یا اُمّاه قلّ بیانى و کَلّ لِسانى لعلّ سَیّداً یَرْعانى» 1 حضرت مجتبى صلوات الله علیه از اول آشنا به آیات وحى و داراى ذکاوت خاصى بود.  

حلم‏یک نفر از اهل شام وارد مدینه شد، حضرت مجتبى (ع) را دید که بر مرکبى سوار است و چون تحت تأثیر تلقینات شوم بنى امیه قرار گرفته بود، شروع به ناسزا گفتن کرد، او تند تند اسائه ادب مى‏کرد، امام(ع) هم چیزى نمى‏ گفت. تا وقتى که مرد شامى آرام شد.
حضرت مجتبى که درد او را مى‏دانست بر او سلام کرد و خندید و فرمود: یا شیخ گمان مى‏ کنم غریب هستى، شاید امر بر تو مشتبه شده است اگر بخواهى گذشت کنیم از تو گذشت مى‏کنیم، اگر از ما چیزى بخواهى بتو مى‏دهیم، اگر راهنمائى بخواهى راهنمائیت مى‏کنیم، اگر از ما مرکبى بخواهى براى تو مرکب مى‏دهیم، اگر گرسنه باشى، سیرت مى‏گردانیم اگر عریان باشى لباست مى‏دهیم، اگر محتاج باشى بى‏نیازت مى‏کنیم، و اگر حاجتى داشته باشى آنرا بر مى‏آوریم و تا در مدینه هستى اگر در خانه ما میهمان باشى براى تو بهتر خواهد بود، چون منزل ما وسیع و امکانات ما بسیار و موقعیت ما گسترده است .
مرد شامى از شنیدن این سخنان به گریه افتاد، سپس گفت: گواهى مى‏دهم که تو خلیفه خدا در روى زمین هستى، خدا داناتر است که رسالت خود را در کجا قرار بدهد، تو و پدرت مبغوضترین خلق در نزد من بودید ولى فعلاً محبوبترین خلق خدا در نزد من هستید:
«ثم قال أَشهدُ انّک خلیفةُ اللّه فى ارَضه، اللّهُ اعلم حیث یجعل رسالته ،کنت أَنت و ابوک ابغضُ خلق اللّهِ الىّ و الان أَنت اَحبّ خلق اللّه الىّ».
سپس آن مرد وسائل خویش به خانه آن حضرت آورد و تا در مدینه بود میهمان آن حضرت بود و بر محبت اهل بیت (ع) معتقد شد.2

نگارنده گوید: معاویه و پیروان او درباره امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و اهل بیت او، چنان تهمتهائى بستند و چنان ناروائیها نسبت دادند که عقل متحیر است و توانست ناسزاگوئى به آن حضرت را رسمیت بدهد، امام مجتبى (ع) احساس کرده که این آدم ذاتاً بدجنس نیست ولى تحت تأثیر تبلیغات سوء قرار گرفته است، لذا با حلم و بردبارى او را معالجه فرمود.

یاد حق

‏امام صادق (ع) مى‏فرماید: پدرم از پدرش به من حدیث کرد که: حسن بن على بن ابیطالب (علیهما السلام) از همه اهل زمان خود عابدتر بود، به زهد و بى اعتنائیش به دنیا و فضیلتش کسى نمى‏رسید، چون به حج مى‏رفت، پیاده مى‏رفت و گاهى پا برهنه مى‏رفت. چون مرگ را یاد مى‏کرد مى‏گریست، و چون قبر را یاد مى‏آورد گریه مى‏کرد، وقتى بعث و قیامت را یاد مى‏نمود اشک مى‏ریخت، وقتى که گذشتن از صراط را یاد مى‏آورد مى‏گریست وقتى که در مقابل خدا قرار گرفتن را یاد مى‏آورد فریاد مى‏کشید و بیهوش مى‏شد.
چون به نماز مى‏ایستاد مفصلهاى بدنش به حرکت در مى‏آمد و چون بهشت و جهنم را یاد مى‏کرد مانند انسان مار زده مضطرب مى‏گشت، هر وقت به وقت خواندن قرآن به «یا ایها الذین آمنوا» مى‏رسید، مى‏گفت: لبیک اللهم لبیک.
در هیچ حالى او را ندیدند مگر آنکه خدا را ذکر مى‏کرد. در سخن گفتن راستگوترین مردم و در بیان مطلب فصیحترین آنان بود. روزى به معاویه گفتند: اى کاش حسن بن على ابیطالب را بگوئى به منبر برود و سخن بگوید، تا معلوم شود که سخن گفتن نمى‏تواند، معاویه از آن حضرت خواست تا منبر برود و سخن گوید، امام سلام اللّه علیه برخاست و به منبر تشریف برد، خدا را حمد کرد و ثنا گفت. آنگاه فرمود:

«یا ایها الناس من عرفنى فقد عرفنى و من لم یعرفنى فانا الحسن بن على بن ابیطالب و ابن سیدة النساء فاطمة بنت رسول الله (ص)، انا ابن خیر خلق الله، انا ابن رسول الله (ص) انا ابن صاحب الفضائل، انا ابن صاحب المعجزات، و الدلائل، انا ابن امیرالمؤمنین، انا المدفوع عن حقى، انا و اخى الحسین سیدا شباب اهل الجنة، انا ابن الرکن و المقام، انا ابن مکة و منى انا ابن المشعر و العرفات...»3
آن حضرت در مقابل خصم، همه کمالات و فضائل را به خودش اختصاص داد که یعنى: کسى به مقام آل محمد (ص) نمى‏ رسد.

انفاق همه مال و نصف مال در راه خدا

حضرت مجتبى صلوات الله علیه در احسان و انفاق در راه خدا قدمى برداشت که منحصر به فرد و از فضائل اختصاصى اوست و آن اینکه: دوبار همه دارایى خویش و سه بار نصف مال خود را در راه خدا انفاق و احسان نمود این مطلب مورد تصدیق همه است، شیعه و اهل سنت آنرا در کتابهاى خود نقل کرده‏اند، عبارت عربى روایت چنین است:

«خرجَ الحسنُ (ع) من ماله مرّتین و قاسم لله ماله ثلاث مرّات حتّى انه کان یعطى نعلاً و یمسک نعلاً و یعطى خفاً و یمسک خفاً» یعنى: وقتى که نصف مال خود را در راه خدا مى‏داد چنان دقت مى‏کرد تا جائى که یک نعلین و چکمه را مى‏داد و یک نعلین و چکمه را براى خود نگاه مى‏داشت.

رجوع شود به بحار ج 43 ص 339 و 357، مناقب ابن شهر آشوب ج 4 ص 14 فصل مکارم اخلاق، تذکرة سبط ابن جوزى ص 112 حالات امام حسن (ع) صواعق المحرقه ابن حجر حالات امام حسن (ع)، فصول المهمه ابن صباغ ص .138 تاریخ الخلفاء سیوطى ص 73، نورالابصار شبلنجى ص 108، این روایت از حضرت صادق صلوات الله علیه به نقل مناقب با این لفظ نقل شده است:

«قال الصادق (ع) ان الحسن بن على علیهما السلام حجّ خمسة و عشرین حجّة ما شیاً و قاسم الله تعالى ماله مرّتین و فى خبر قاسم ربه ثلاث مرّات و حجّ عشرین حجّة على قدمیه».

عمل طاقت فرسا

از جمله فضائل حضرت مجتبى صلوات الله علیه آنست که: بیست و پنج بار پیاده به زیارت کعبه رفت با آنکه مرکبهاى خوب با او برده مى‏شد ولى بعلت «افضل الاعمال أحمزُها» 4 مسافت چهار صد و پنجاه کیلومتر راه را زیر اشعه سوزان آفتاب و روى سنگریزه‏هاى داغ، پیاده مى‏پیمود تا رضایت خدا را بیشتر فراهم آورد.

و چون این کار تصنّعى نمى‏تواند باشد، ایمان قوى و خلوص کامل لازم دارد، معاویه که مى‏خواست براى خودنمائیى کارهاى خوب انجام دهد، نتوانست این کار را بکند و حسرت مى‏کشید و مى‏گفت: بر چیزى غمگین نیستم مگر به آنکه نتوانستم پیاده به حج روم ولى حسن بن على (علیهاالسلام) بیست و پنج بار پیاده به مکه رفت. 5

جریان بیست و پنج بار به مکه رفتن را شیعه و اهل سنت در کتابهاى خویش نقل کرده و فریقین آنرا مسلم دانسته‏اند، اینک به بعضى از تعبیرها اشاره مى‏شود:
«قال الصادق (ع): ان الحسن بن على علیهما السلام حج خمسة و عشرین حجة ماشیاً و قاسم الله ماله مرتین 6.

در روایت عبدالله بن عبید بن عمیر آمده: «قال لقد حج الحسن بن على خمساً و عشرین حجة ما شیاً و ان النجائب لتقاد معه» 7.

ناگفته نماند در مناقب و انوار البهیه و تاریخ الخلفاء و صواعق ابن حجر و اخبارالدول قرمانى ص 106 چنانکه گفته شد بیست و پنج بار نقل شده، سبط ابن جوزى در تذکره ص 178 و سید مؤمن شبلنجى در نور الابصار ص 108 و ابن طلحه در مطالب السؤول ص 67 بیست بار گفته‏اند.
خوف از محشر

حضرت رضا از پدرانش صلوات الله علیهم نقل مى‏ کند: چون رحلت امام حسن (ع) نزدیک شد، گریه کرد، گفتند: یا بن رسول الله آیا با آن منزلت که نسبت به رسول الله (ص) دارى گریه مى‏کنى؟! با آنکه آن حضرت در تقرب تو نسبت به او، چیزها گفته است؟!

بیست بار پیاده به حج رفته و سه بار هر چه داشته‏اى در راه خدا انفاق نموده‏اى حتى یک نعلین را؟! فرمود: فقط براى دو چیز گریه مى‏کنم: وحشت موقف قیامت و مفارقت دوستان «فقال انّما أبْکى لخصلتین: لهَول المَطْلَع و فراق الأَحبّة»8


----------------------

پى ‏نوشتها:

1- بحار ج 43 ص 338.
2- مناقب آل ابى طالب ج 4 ص 19 فصل مکارم اخلاق امام حسن (ع).
3- بحارالانوار ج 43 ص 331 از امالى صدوق.
4- در نهایه گوید: «سئل رسول الله (ص) اىّ الاعمال افضل فقال: احمزها» اى اشدّها.
5- بحار الانوار ج 43 ص 339، مناقب ج 4 ص 14 باب مکارم اخلاقه.
6- مناقب ج 4 ص 14 فصل مکارم اخلاق آن حضرت .
7- مستدرک حاکم ج 3 ص 169.
8- بحار ج 43 ص 332.
(خاندان وحى، سید على اکبر قریشى، ص 319 - 324)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد