عشق با زینب تبانی کرده است

وبلاگ " دانش آموزی نمین " نوشت :


 

السلام علیک یا زینب الکبری بنت امیر المومنین سلام الله علیهم اجمعین.

عشق با زینب تبانی کرده است

رنگ گل را ارغوانی کرده است

هست کیش رهبریت کیش او

صبرزانومی زند در پیش او

شهادت حضرت زینب کبری(س)ام المصائب برعموم مسلمین تسلیت باد

گفتند : چیزی از او به جا نمانده است ، جز راه ناتمام...

وبلاگ " طریقت مهر " نوشت :
برگزاری یادواره شهدا همراه با آئین وداع با شهید گمنام در مدارس دخترانه مرودشت

گفتند : چیزی از او به جا نمانده است ، جز راه ناتمام...


خالصانه آمده‌ایم تا زیارتتان کنیم و با دل‌های خسته اما امیدوار، خدا را در این مکان با بغض‌های شکسته فرا بخوانیم و بگوییم که شهدا! ما شما را فراموش نکرده‌ایم......

ای شهدای گمنام و ای غلطیده‌شدگان در سرب‌های سرد و سنگین که به عشق امام میهن و انقلاب و اسلام، سر بر سودای عشق گذاشتید؛آمده ایم تا هوار بزنیم: های ای شهدا، راه شما، اندیشه شما و تفکر شما در روح و روان جامعه ما دانش آموزان هنوز جاریست...

به گزارش روابط عمومی بسیج دانش آموزی شهرستان مرودشت؛همزمان با هفته گرامیداشت مقام معلم یادواره شهدای فرهنگی و دانش آموز در مدرسه راهنمایی دخترانه شاهد با حضور پیکر مطهر یکی از شهدای گمنام  برگزارشد.

در این مراسم


که به همت مسئولین بسیج دانش آموزی ،سپاه ناحیه و آموزش وپرورش برگزار شده بود دانش آموزان با حمل پیکر شهید گمنام به گل افشانی و عطر افشانی پرداختند.سپس برادر اصغر بهمنی از مداحان اهل بیت به مدیحه سرایی در رسای شهدای گمنام پرداخت و مجلس را به فیض کامل رساند. در ادامه نیز برادر حاج ابراهیم کشاورز از سرداران و جانبازان دفاع مقدس با ایراد سخنرانی و خواندن دکلمه ای در وصف و زبان حال شهدا برای دانش آموزان به مجلس حال و هوای جبهه و جهاد و شهادت داد. در پایان برنامه نیز دانش آموزان هریک با نوشتن دلنوشته بر روی تابوت شهید به نجوا و صحبت با این شهید گمنام پرداختند. 

پیام امام خمینی به مناسبت شهادت استاد مطهّری

وبلاگ " بانوان محجبه " نوشت :

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

انّا للّه و انّا الیه راجعون

اینجانب به اسلام و اولیای عظیم الشّأن و به ملّت اسلام و خصوص ملّت مبارز ایران، ضایعه اسف انگیز شهید بزرگوار و متفکّر و فیلسوف و فقیه عالیمقام مرحوم آقای حاج شیخ مرتضی مطهّری قدّس سرّه را تسلیت و تبریک عرض می کنم؛ تسلیت در شهادت شخصیّتی که عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدّس اسلام صرف کرد و با کجرویها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد؛ تسلیت در شهادت مردی که در اسلام شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود. من فرزند بسیار عزیزی را از دست داده ام و در سوگ او نشستم که از شخصیت های بود که حاصل عمرم محسوب می شد. در اسلام عزیز به شهادت این فرزند برومند و عالم جاودان ثلمه ای وارد شد که هیچ چیز جایگزین آن نیست. و تبریک از داشتن این شخصیت هایی فداکار که در زندگی و پس از آن با جلوه خود نورافشانی کرده و می کنند. من در تربیت چنین فرزندانی که با شعاع فروزان خود مردگان را حیات می بخشند و به ظلمت ها نور می افشانند، به اسلام بزرگ، مربّی انسان ها و به امّت اسلامی تبریک می گویم. من اگر چه فرزند عزیزی که پاره تنم بود از دست دادم لکن مفتخرم که چنین فرزندان فداکاری در اسلام وجود داشت و دارد.


«مطهّری» که در طهارت روح و قوّت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود، رفت و به ملأ اعلی پیوست، لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامی و علمی و فلسفی اش نمی رود.ترورها نمی توانند شخصیّت اسلامی مردان اسلام را ترور کنند.آنان بدانند که به خواست خدای توانا ملّت ما با رفتن اشخاص بزرگ در مبارزه علیه فساد و استبداد و استعمار مصمّم تر می شوند. ملّت ما راه خود را یافته و در قطع ریشه های گندیده رژیم سابق و طرفداران منحوس آن از پای نمی نشینند. اسلام عزیز با فداکاری و فدایی دادن عزیزان رشد نمود. برنامه اسلام از عصر وحی تاکنون بر شهادت توأم با شهامت بوده است. قتال در راه خدا و راه مستضعفین در رأس برنامه های اسلام است.(و ما لکم لا تقاتلون فی سبیل اللّه و المستضعفین من الرّجال و النّساء و الولدان).اینان که شکست و مرگ خود را لمس نموده و با این رفتار غیر انسانی می خواهند انتقام بگیرند یا به خیال خام خود مجاهدین در راه اسلام را بترسانند، بدگمان کرده اند. از هر موی شهیدی از ما و از هر قطره خونی که به زمین می ریزد انسان های مصمّم و مبارزی به وجود می آید.

شما مگر تمام افراد ملّت شجاع را ترور کنید، و الّا ترور فرد هر چه بزرگ باشد برای اعاده چپاولگری سودی ندارد. ملّتی که با اعتقاد به خدای بزرگ و برای احیای اسلام به پا خاسته با این تلاش های مذبوحانه عقبگرد نمی کند. ما برای فداکاری حاضر و برای شهادت در راه خدا مهیّا هستیم.

اینجانب روز پنجشنبه 13 اردیبهشت 58 را برای بزرگداشت شخصیّتی فداکار و مجاهد در راه اسلام و ملّت عزای عمومی اعلام می کنم و خودم در مدرسه فیضیّه روز پنجشنبه و جمعه به سوگ می نشینم. از خداوند متعال برای آن فرزند عزیز اسلام رحمت و غفران و برای اسلام عزیز، عظمت و عزّت مسئلت می نمایم. سلام بر شهدای راه حقّ و آزادی.

روح اللّه الموسویّ الخمینی 12/ 2/


غیرت فاطمی

وبلاگ " طریقت مهر" نوشت :

تو ستون استحکام عرشی بانو! این‌گونه بر زمین نیفت!
برخیز؛ وگرنه آسمان بر زمین سقوط خواهد کرد. برخیز و چنین رنجور به دیوار تکیه نده که تمام عالم به تو اتکا دارد.


برخیز! همه زخم‌هایت را پنهان کن تا دشمن، آرزوی پیروزی را برای خویش به گور ببرد.هنوز باید باشى. هنوز اسلام نیازمند خطبه‌های توست. هنوز امیرالمؤمنین علی(ع) ...


 انقلاب و غیرت فاطمى تو را پشتوانه خویش می‌خواهد. برخیز و با همین نیمه‌جان مجروح، با همین پیکر زخم‌خورده در کوچه‌های شهر جاری شو.
در تمام خانه‌های خواب برده را با دست‌های عصمت خویش بکوب تا بیدارشان کنى؛ تا تنها ماندن حجت خداوند را بدانند و به پا خیزند، تا پای‌مال شدن وصیت و میراث رسول را سکوت نکنند.
پس از تو غمگین نباید بود.
اکنون که تو رفته‌اى، تمام دردهایت به پایان رسیده‌اند. اینک در جوار پیامبر خاتم نشسته‌ای و بی‌شک، غصه‌هایت را سر بر دامان او از یاد می‌برى. امّا اندوه من از بی‌تو ماندن است...، از تنها شدنِ حقیقت بر روی این خاک پرفریب...، از درد دل‌های تلنباری که پس از تو تنها قلب پرسکوت چاه، یارای شنیدنش را خواهد داشت.
تو را پنهان از چشم‌های بخیل روزگار به خاک سپردم تا حسرت دیدار مزارت تا قیامت، دل‌های گنه‌کارشان را به آتش بکشد. تو را که ناموس حق بوده‌اى، دور از دست‌ها و چشم‌های نامحرم زمین دفن کردم. بگذار همه تا ابد بدانند دختر معصوم رسول خدا (ص) چنان از امت خویش در ستم بود که نخواست هیچ‌کس نشان مزارش را بداند. بگذار این بی‌نشانى، به نشانه اعتراضی ابدی در دل تاریخ جاودانه شود.
اینک من برای روزهای بعد از این غمگینم؛ روزهایی که باید بی‌تو نفس کشید و سکوت کرد و خون دل خورد. من برای این دنیای ستم‌کار و در غفلت غمگینم که از این پس قرار است نشانه‌های خداوند را بر روی زمین، یک به یک بیازارند و بر گمراهی خویش بیفزایند. از این پس اندوه من ابدی‌است؛ تا آن زمان که به تو بپیوندم.
شانه‌ای که پس از تابوت تو خسته و غمگین به خانه بازمی‌گردد، هیچ آرزویی جز ندیدن دنیا ندارد. دیگر دنیا با تمام فراخی‌اش برای من تنگ است؛ وقتی تو را در هیچ جای زمین نمی‌توان سراغ گرفت.
دیگر هیچ‌کس انگار در دنیا نیست؛ وقتی بین ازدحام مردم، بانوی بهشتی من حضور ندارد.
آه بانو! این کلبه محقر با تو فردوس برین بود برای من...، برای من و فرزندانی که دیگر طاقت نگاه‌های سوگوارشان را ندارم.
وقتی که تو بودى، سفره خالی و بی‌رونقمان گوارا بود؛ آنچنان که گویا مائده‌های آسمانی برایمان پهن بود و گرسنگی را کنار این سفره بی‌نان، با شمیم بهشتی تو از یاد می‌بردیم.
بانو! هنوز زمین نیازمندت بود. هنوز گرسنگان مشتاقند که در خانه تو را بکوبند و تو افطار فقیرانه خود و خانواده‌ات را انفاق کنی و با لب‌های روزه‌دار، از خداوند بشنوی که: «وَیُطْعِمُونَ الطّعَامَ عَلَى حُبّهِ مِسْکِیناً وَیَتِیماً وَأَسِیراً».

مادر منتظر...

وبلاگ " گل نرگس " نوشت :





میخواستم از پشت سرت چشمانت را بگیرم؛
اما طاقت شنیدن نامهایی که میخواستی حدس بزنی را نداشتم . . .

همه شان شهید شده بودند . . .


داستان " افسانه ذولفقاری"

وبلاگ " جنگ نرم و شهدای دانش آموز " نوشت :

افسانه سفره شام را پهن کرد و قابلمه غذا را کنار دست مادر گذاشت، به حیاط رفت و کاسه قاشقهایی را که شسته و لب حوض گذاشته بود به اتاق آورد و توی سفره گذاشت، نگاهی کرد ببیند چیزی لازم هست یا نه و به اتاق دیگر رفت.

علی که بالای سفره نشسته بود به مادرگفت:

آبجی طوری شد؟؟

اکبر که کنار سفره بود گفت:

از غروب که از مسجد آمده، اینطور شده، اصلاً حرف نمی زنه، هرچی هم می پرسم، چیزی نمی گوید.

مادر ملاقه را توی قابلمه چرخاند و رو به پسرهایش کرد و گفت:

«من هم نمی دانم، همه اش راه می رود و اشک می ریزد.»

لیلا که گوشه اتاق با عروسکش بازی می کرد گفت:

«آبجی افسانه دوست داره شهید بشه، خودش گفت شهید می شه»!


آنها که سرسفره نشسته بودند، سعی کردند با کاسه و قاشق جوری بازی کنند که دیگری نفهمد

از حرف لیلا ناراحت شده اند یا نه! محمد کاسه اش را جلوی مادر گفت و گفت:

از بس آبجی افسانه رفت مسجد، پیش مادربزرگ یا توی مراسم شهدا بوده اینطوری شده، یا توی مدرسه نمایشگاه عکس شهدا یا توی مسجد نمایشگاه عکس شهدا خب...

اکبر جوری به برادر کوچکش نگاه می کرد که او فهمید، باید بس کند. مرتضی لقمه نانی در دست گرفت و از سر سفره بلند شد.

مادر به او نگاهی کرد و گفت: ننه چیزی خواستی؟

 

مرتضی به طرف اتاق دیگر می رفت که گفت:

اگر آبجی افسانه نباشد شام مزه ای ندارد، می روم دنبال آبجی.

   ادامه مطلب ...

گریه کن ای دیده روزمـاتم اسـت ...

وبلاگ " قهرمانان کوچک " نوشت :


 

فلک را رکن ارامش شکسته
زمین از اشک غم ، در گل نشسته
ملائک جمله در جوش و خروشند
خلایق جمله از ماتم خموشند

به گلها بگویید به اشک ژاله، رخ بشویند و بلبلان را به نوحه خوانی بخوانید که پیغمبر باران، امشب دیگر نمی خندد.
رحلت پیامبر اکرم تسلیت باد

هر که بشنیده صداى مجتبىتا ابد شد مبتلاى مجتبىسالها بهر حسین باید گریست
تا کنى درک عزاى مجتبى

شهادت امام حسن مجتبی تسلیت باد


دینــ و شهـــادت

دین اسلام همان دینی است

که باید بماند 

باید رشد کند 

باید ترقی کند 

بعضی ها مثل شهیدان ، مانند غذایی برای دینند ، که آن را رشد میدهند

و بعضی نیز مانند ماری هستند ، که به دین نیش میزنند 

شما جزو کدام دسته هستید ؟

به قلم : پریسا نجفی

 


بخشی از وصیت نامه شهید علی فردوسیان

تاریخ تولد: 30/11/134

تاریخ شهادت: 05/05/1367

محل شهادت: تنگه حسن آباد-اسلام آباد غرب(عملیات مرصاد)

نحوه شهادت: اصابت ترکش به سر


گوشه ای از وصیتنامه شهید:

من خود این راه را عاشقانه(راهی که در آن عشق به لقاء الله در آن لبریز است) انتخاب کردم و امیدوارم که به مقصود نهایی برسم، بهترین خوشبختی من شهادت در راه خداست...

از شما می خواهم که موقع دفن من دستم را مشت کنید که با شهادتم مشتی بر دهان یاوه گویان کوبیده باشم و چشمم را باز گزارید که دشمنان نگویند چشم بسته این راه را انتخاب کرد بلکه با بینایی و چشم باز به دیدار معشوق شتافتم.

ببوسم دستت ای مادر که پروردی مرا آزاد              بیا بابا تماشا کن که فرزندت شده داماد
به حجله می روم شادان ولی زخمی به تن دارم     به جای رخت دامادی لباس خون به تن دارم

مادر در زیر خاک یا زیر رگبار گلوله، زیر سقف سنگر و توی جبهه ها هر جا که باشم تو را فراموش نمی کنم( اینقدر این دفعه به خودم یقین دارم که دیگر برنمی گردم)