گرافیک/ 'من مسلمانم'

وبلاگ " طریقت مهر " نوشت :
طرح گرافیکی 'من مسلمانم' با عنوان طلب روزی حلال

گرافیک/ 'من مسلمانم'

تصاویری از بزرگترین خانه سفالی و جالب جهان

وبلاگ " مدافعان ولایت " نوشت :

این خانه بزرگترین خانه سفالی جهان است که در یک روستای کوهستانی به نام Villa de Leyva در کلمبیا واقع شده است. این خانه تماما با خاک رس پخته شده ساخته شده است و اطرافش را زمین های کشاورزی سر سبز و زیبا در بر گرفته اند.

 این خانه ساخته دست معماری 64 ساله به نام Octavio Mendoza است که حدود 14 سال پیش ساخته شده است و 1646 متر مربع وسعت دارد.

 
تصاویری از  بزرگترین خانه سفالی و جالب جهان

تصاویری از  بزرگترین خانه سفالی و جالب جهان

تصاویری از  بزرگترین خانه سفالی و جالب جهان

تصاویری از  بزرگترین خانه سفالی و جالب جهان

تصاویری از  بزرگترین خانه سفالی و جالب جهان

چه کسانی عاشقان واقعی ولایت هستند؟

رهبرعزیزم:
چه ساده لوح ند آنان که میپندارند عکس تورا به دیوار خانه ام آویخته ام..........
آنان نمیدانند که من دیوارهای خانه ام رابه عکس توآویخته ام

جای دوری نمیره،اگه به من نگاه کنی....

وبلاگ " قهرمانان کوچک " نوشت :

صحن تو پر از تب عبوری سبز است
لبـریز تبـسم حضـوری سبز اسـت
مـن تـوشـه کـربلام را مـی گـیرم
از پنجره ای که غرق نوری سبز است
*******************************
گذشت آن روزها که می گفتند:

کبوترباکبوتر،باز با باز!

حالا کبوتر با گنبد طلای رضاست و

باز ما تنها! . . .

شهادت امام رضا (ع) تسلیت باد

عکس محل تولد عیسی(ع) در قرن ۱۹

وبلاگ " طریقت مهر " نوشت :

در تصویر منتشر شده از سوی ان بی‌سی، زائرین بیت لحم در قرن ۱۹ میلادی و همچنین تصویری بسیار قدیمی از بیت لحم دیده می‌شود تاریخ دقیق عکس و نام عکاس نامشخص است. همچنین این عکس‌ها و سایر عکسهای بسیار قدیمی در موزه کلیسایی تحت تدابیر ویژه امنیتی و حفاظتی در بیت المقدس نگهداری می‌شود.

در ایام منتهی به میلاد حضرت عیسی مسیح(ع) بسیاری از زائران و مسیحیان برای زیارت بیت لحم وارد این مکان مقدس می شدند بیت لحم در کرانه باختری رود اردن قرار گرفته و اکنون تحت حکومت دولت فلسطینی است.


 


یک عکس – یک حکایت

وبلاگ " آران و بیدگل " نوشت :
گرنکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

آیا برای این تصویر پدر مصمم و عازم میدان نبرد و دختری محجوب بانگاهی معصومانه، نامی بغیر از یک تصویر عاشورایی میتوان نهاد؟یکبار دیگر وداع،وداع پدری با دختر و این وداع همیشه پایان ناپذیر است زیرا گوشه گوشه این سرزمین کربلاست.....

 

بامدیر،معاون ودانش آموزان سال دوم تجربی دبیرستان شهیدشمس الدین (ره) به مناسبت هفته بسیج دانش موزی درقالب حلقه های تربیتی صالحین به دیدارخانواده محترم شهیدعزیزعباس رزاقیان رفتیم.

بااستقبال گرم همسرگرامی ودختران محترم شهیدروبروشدیم.روایت همسرشهید شنیدنی و آموزنده بود. اینکه درسن13سالگی ازدواج کرده موقع شهادت ایشان 21 سال داشته وشهیدعزیز 31 ساله بوده وحاصل8سال زندگی مشترک 3 فرزنددختربوده که فرزنداول موقع شهادت پدر 6 ساله،فرزنددوم 5/4 ساله وفرزندسوم 2 ساله بوده است وفرزندسوم چیزی ازپدربه خاطرندارد.اینکه شهید بسیار سخاوتمندبوده و همیشه مقداری از درآمد خودراسهم فقرا میدانست وبه آنها پرداخت میکرد واینکه ایشان درتاریخ 7/12/62 درعملیات خیبر درجزیره مجنون به شهادت رسید. وگفتنیها یفراوان دیگرکه معرف شخصیت وروح والای شهیدبود....

این تصویر آخرین عکس شهید قبل ازشهادت است. آقای حسین دولت آبادی ازفرهنگیان بسیجی و برادر شهید که به اتفاق شهید عزیز سیفی زاده  و دکتر اصغر فتحی مقدم درتصویرپشت سرشهیدقراردارنددراینباره میگوید: نحوه اعزام رزمندگان ازآران و بیدگل به جبهه هابه این صورت بودکه از امامزاده هلال بن علی(ع) تاشاهزاده هادی(ع) راپیاده طی مینمودندو سپس سوارشده،حرکت میکردند.

منو دوستانم برای بدرقه رزمندگان به امامزاده هلال رفته بودیم که چشمم به شهید رزاقیان افتاد در حالی که با لباس رزم دختر2ساله خودرابغل گرفته و دست دختر 5/4ساله نیز در دست پدر قرار دارد به سمت شاهزاده هادی درحرکت است.باخودفکرکردم که نکندایشان بابچه دخترانی که اینگونه معصومانه پدر را همراهی میکنندشهیدشود. اگرشهیدشود این دختران چه حال وروزی خواهند داشت و باهمین دلسوزیکه این صحنه ایجادکرده بود پشتسرایشان راه رفتم واشکم میریختم که درست 20 روزبعدخبرشهادت شهید رزاقیان درشهر پیچید و من که رفتن ایشان راباآن تصور دیده بودم شدیداً متاثرشدم وگریه کردم و هیچگاه این ماجرا ازذهنمن بیرون نخواهدرفت.

از این خانواده محترم شهیدعزیز دیگری به نام علی اکبرکه برادرزاده شهیدعباس رزاقیان است تقدیم انقلاب شده. چندروزبعدبا اولیاء و دانش آموزان سال سوم تجربی دبیرستان شهیدبهشتی دیدار دیگری بااین خانواده داشتیم و از زبان پدر ومادر شهیددرموردعلی اکبر شنیدیم که خودحکایت دیگری دارد ازجمله این که مادرشهیدمیگفت: بعدازشهادت فرزندم چندخانواده فقیربه مامراجعه میکردندکه پسر تودائم به ما رسیدگی میکرد. وبدون اینکه کسی متوجه شودنان وغذا با بسته بندی به ما میرساند و ازاینکه سرپرستی را از دست داده اندمتاثر بودند و ما این مسئله را تا قبل از شهادتش نمیدانستیم. یا فرزندم سردربدن نداشت و شناسایی او ما جراها دارد.......

وقتی درمورد این عکس برای برادر شهید آقای حاج حسین رزاقیان صحبت کردیم توضیح ایشان هم دراینباره شنیدنی بود. پدرشهید

علی اکبر رزاقیان اظهارداشت: که عکاس این تصویر آقای عصاری ازفرهنگیان محترم که خود برادر شهید است به من گفت :آنروزکه من شهیدعباس رزاقیان رادیدم که آماده اعزام است و دخترانش هم باحالتی حزن آور پدر را همراهی میکنند. حسی در من ایجاد شده بود که بوی شهادت از ایشان می آیدو این صحنه بایدثبت شود دوربین خود را فوری آماده کردم واین لحظه را که آخرین حضور شهید در آران و بیدگل بود را عکسبرداری نمودم.  همسر شهید میگوید: من فرزند کوچک را از بغل ایشان گرفتم و بعد این عکس گرفته شد و بیست روز بعد در تاریخ  7/12/62.........

دختری که در تصویر می بینید می گوید:وقتی بابا دستم را گرفته بود و راه میرفتیم گاهی سرم را به پای پدر میچسباندم و هنوز گرمای آن لباس رزم  را روی صورتم حس میکنم.
راستی باخود اندیشیده ایم که امنیت و آسایش امروز ما به قیمت داغدارشدن پدران، مادران، همسران و فرزندان جوانان رشید و شهید این مرز و بوم بدست آمده؟
 

وظیفه مادرقبال دین وکشورمان چیست؟!!!!



زینب جان!شرمنده ایم

وبلاگ " پله پله تا خدا " نوشت :

 

زینب جان!شرمنده ایم که بهای حسینی شدن ما "بی حسین" شدن تو بود،

و شرمنده تر آنکه تو بی حسین شدی و ما حسینی نشدیم.