سرگشته

امروز و دیروز

+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم فروردین ۱۳۹۸ ساعت 20:49 توسط فاطمه |

تاحالا شده فکرکنید برای #امام زمان چی کار میکنید؟؟

گاهی یه نفر میتونه با چند کلام یه تلنگری برات باشه....

کاش دور نشوم 

کاش دغدغه مند باشم 

کاش دستمو بگیرند توراه قرارم بدند و برای ظهورشون قدم بردارم....

کاش مهدی فاطمه "ص" نگاهی به من حقیررررررر کنند....

دعا کنید برای من

دعا کنید برای امام زمان 

+ نوشته شده در چهارشنبه یکم اسفند ۱۳۹۷ ساعت 22:53 توسط فاطمه |

پاییز

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۷ ساعت 0:46 توسط فاطمه |

میخوام برم کربلا 

بعد ماه ها انتظار....

امیدوارم توفیق باشه و بتونم برم.

انگاری داره همه چیز جدی میشه 

اگر شد 

میام مینویسم از اولش....

صل الله عليك يا ابا عبدالله

 

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۷ ساعت 23:40 توسط فاطمه |

ساعت

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم مهر ۱۳۹۷ ساعت 16:45 توسط فاطمه |

همدلی

+ نوشته شده در سه شنبه دهم مهر ۱۳۹۷ ساعت 13:7 توسط فاطمه |

روز...

+ نوشته شده در یکشنبه یکم مهر ۱۳۹۷ ساعت 23:47 توسط فاطمه |

دلخسته و بی شکیب بودن سخت است
هم صحبت نانجیب بودن سخت است

هر مرد غریب مأمنش خانه اوست
در خانه خود غریب بودن سخت است


شهادت حضرت جوادالائمه علیه السلام تسلیت باد...

 

 

 

+ نوشته شده در شنبه بیستم مرداد ۱۳۹۷ ساعت 23:32 توسط فاطمه |

مریض

+ نوشته شده در دوشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۷ ساعت 23:2 توسط فاطمه |

امشب شب برفی

امشب دلم گرفت

امشب شب برفی 

شب کلاس طلیعه 

خیلی حرفا 

خیلی غصه ها ....

اس ام اس خانم بووووق 

بی محلی بعضی ادما 

دل شکسته من 

انتخاب واحد مزخرف فردا صبح

 

بگذر بروووو بگذر

+ نوشته شده در یکشنبه هشتم بهمن ۱۳۹۶ ساعت 1:12 توسط فاطمه |

علامت سوال بزرگ

فکرشو هیچ وقت نمیکردم 

یه روزی وبلاگ متروکه یه نفر بشه پتکی بر سرش 

هی روزگار عجب روزگاریست 

امیدوارم امیدوارم اینجاهمان خانه متروکه ویرانه دلم باشد 

بدون ترسی 

بدون حرفی 

فقط باشد برای من برای من فاطمه 

هرازگاهی که دست یه قلم میشوم برای خودم 

اینجا ضربه بزنم 

امیدوارم این متروکه را کسی از من نگیرد.....

 

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۶ ساعت 1:44 توسط فاطمه |

عجب

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۶ ساعت 14:31 توسط فاطمه |

تیر ماه 1396

بعضی وقتا باید از خدا واقعا بخوای 

به قول یه بنده خدایی به زور بخای ....

چند وقتی میشه فکر میکنم به صلاحم اون چیزی که میخام باشه و نه پذیرفنن به اجبار

 

ربطی نداشت اصلا ولی به حرفم ربط داره...

کاش زمان برمیگشت...

بعضی مسا،ل را میخام واقعا میخام فقط میگم خدا بشه که بشه...

بدون ذره ای تلاش...

از خدا واقعا نمیخام به مرحله خواستن نرسیدم هنوز.....

چون نمونه اش خواستم از خدا واقعا خواستم و شد...

اما نشد بشه ... چون ناشکری شد و من سکوت اختیار کردم 

باور بعضی مسا،ل سخته.... 

نمیشه باورش کرد...

الان من یه چیزی میخام واقعا میخام فقط میگم میخام اما ...

اماشو خودم میدونم ...و بس 

دارم تلاش میکنم شاید بشه که ان شالله بشه خدایا یعنی میشه...

میخام بنویسم 

اینجا نوشتنم دست خودمه و خواننده خودم و دستایی که به راحتی ضربه میزنه به کیبوردی که مدت ها ننوشته بودم باهاش به یاد قدیما...

به فاصله سه سال...

 

گنگه اما خودم میفهمم ..

بعضی وقتا چه قدر رود همه چی تموم میشه 

بدون ذره ای قدر دونستنش..

ابهام داره

من قدر دونستم لذت بردم ولی...

از همه چی؟؟؟؟؟

 

خدایا شکرت 

الان یه موافقت در پیش رو دارم تیرماه 

نمیدونم به صلاحه یا نه ولی هرچی رضایت اون باشه پشتم گرمه درست نیست ولی رضایت داد...

امیدوارم...

یه جا میخوندم اگر خدا یه چیزی بهت نداده میدونسته ظرفیتشو نداری واقعا ممصداق منه 

چنین حسیو دارم...

اما نمیدونم چرا اون چیزی که الان اومد به ذهنم ازارم میده الان...

یعنی امسال چی میشه؟

1396؟؟

الله علم...

خدایا شکرت

 

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم تیر ۱۳۹۶ ساعت 15:38 توسط فاطمه |

دلم گرفته این روزها فکر میکنم من چه کاری کردم

ایا من قراره کاری کنم اصلا؟؟؟

ولی میدونم این روزها بهترین روزاست بهترین 

دلم گرفته 

راه هموار نیست

و نمیدونم چطور هموارش کنم 

سخته خیلی سخت 

شهید علم الهدی 

تو منو کشیدی به این راه 

خود خودت میدونی حالم بده به وقت همین 

ماه مبارک تو باش و هموار کن 

به جدت قسمت میدم

باش برادری کن 

که یه خواهر با فاصله 6دهه 

نمیدونه چطور شروع کنه 

باش برادری کن 

که تا ابد مدیونت میمونم

یاحسین

 

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۶ ساعت 18:14 توسط فاطمه |

وچه قدر تهران باز غم داره....

چه دیماه مزخرفی بود...

دلم خیلی گرفته...

دیماه سخت 95 گذشت...

اما غمش تا همیشه هست ومرحمی نداره

+ نوشته شده در جمعه یکم بهمن ۱۳۹۵ ساعت 15:28 توسط فاطمه |

از هوای این شهر در این روزها میترسم...

از کوچکترین تا بزرگترین اتفاق میترسم....

این روزها شهر وکشورم در عزاست 

رهبرم یاردیرنش را از دست داده 

امروزفردا پس فردا های اینده در کشورم  عزاست...

خدایا رهبرم کشورم را از گزند دشمنان داخلی حفظ بفرما...

برای هم دعا کنیم 

+ نوشته شده در دوشنبه بیستم دی ۱۳۹۵ ساعت 12:40 توسط فاطمه |

قصد من ساحل نیست!
قصد من امواج است
جای من ساکن نیست
قایقی مواج است
شمع فانوس شوم
حجمه ی تند نسیم...
لرزش حاصله از ضربه موج...
تا ترک برداری
بشکنی...
خورد شوی!
تا که بفهمی ساحل, جای من نیست
جای من به میان دریاست
پر طلاطم و پر از شعشعه نور میان کف هاست...

 

مهدی فرخی

 

 

5شنبه

امامزاده صالح

امامزاده حسن

 

+ نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم دی ۱۳۹۵ ساعت 21:30 توسط فاطمه |