اگر می بینی چشم هایت خشک شده تیرهای گناه اثر کرده است!

وبلاگ " ما با ولایت زنده ایم " نوشت:

اینقدر ما سرگرم وسائل دنیا شده ایم، درگیر قیمت دلار، طلا و ... شده ایم دیگر به ما جایزه نمی دهند. همان حاجتمان را بدهند برایمان کافی است، اگر می بینی چشم هایت .....

گزیده ای از سخنان حاج منصور ارضی را می خوانید:

*اگر سائل اهل بیت باشید، چشم داشتی نسبت به دشمن ندارید، برای سائلان اهل بیت از غیب روزی می رسد، ماباید سائل باشیم ولی صفات سائلین خانه ی اهل بیت خیلی زیاد است، حاجت بگیر زیاد است، بعضی ها را زود حاجتشان را می دهند که دیگر به این خانه نیاید، اگر کسی که دین هم ندارد نذر میکند سریع تر کارش راه می افتد و حاجتش را میگیرد به خاطر آن که نمیخواهند دیگر در این خانه بیاید.

*می گویند اگر میخواهید به زیارت بروید 160مرتبه بگویید :یا معطی السائلین، چیزی به تو می دهند که به دیگری نمی دهند، آن حجاجی که میخواهند به مکه بروند، خریدشان را از همین ایران انجام دهند، به وهابی ها کمک نکنند که همین پول ها می رود و جان شیعیان سوریه را میگیرد، و در دیگر کشور ها مثل پاکستان و عراق خرج می شود.  *حاجی با عقلش برود به حج و برگردد، در مدینه به زیارتگاه های مقدس توجه شود؛ شکل حج بجا آوردن عاشق با دیگران فرق می کند، آنهایی که می روند برای تکلیف دنبال این هستند که هفت دورشان را بزنند و اعمالشان را انجام دهند. هر چه سریع تر از لباس در بیایند، شیطان میخواهد توجه را از انسان بگیرد، باید به کم خوری هم توجه شود.

*در زیارت امین الله میخوانیم وَجَواَّئِزَ السّآئِلینَ عِنْدَکَ مُوَفَّرَةٌ اگر رعایت بکنید امیرالمومنین این جایزه را به شما می دهد، خصوصیت وجودی و حرکتی ما و فضل خدا همگی با امام زمان است.

* یکی از دوستان میگفت از جمرات که داشتم می رفتم برای منا کفش هایم را گم کردم، پاهایم درد گرفته بود و مانده بودم که که چطوری تا چادر خودم بروم. در این شلوغی دیدم وانتی آمد و گفت بیا بالا، آن هم درشلوغی منا که عده ای زیر دست و پا می میرند از بس شلوغ است، سوار شدم پرسید کفش هایت هم گم شده، کفش هم برایت گذاشته ام. من را به چادرم رساند خداحافظی که کردم تازه فهمیدم ...وصیت کرد این دمپایی ها را با من دفن کنید.

*اینقدر ما سرگرم وسائل دنیا شده ایم، درگیر قیمت دلار، طلا و ... شده ایم دیگر به ما جایزه نمی دهند. همان حاجتمان را بدهند برایمان کافی است، اگر می بینی چشم هایت خشک شده تیرهای گناه اثر کرده است.

اشعار خوانده شده توسط حاج منصور ارضی

ابری سیاه، چشم ترش را گرفته بود

زهری توان مختصرش را گرفته بود

معلوم بود از وَجَناتش که رفتنی است

یعنی که رُخصت سفرش را گرفته بود

از بس شبیه مادرش افتاد برزمین

در انتهای کوچه سرش راگرفته بود

تا رو به روی حجره خمیده خمیده رفت

از درد بی امان کمرش را گرفته بود

چشم انتظار دیدن روی جواد بود

خیلی بهانه ی پسرش را گرفته بود

بروی خاک که پیچید برخودش

آثار تشنگی جگرش را گرفته بود

افتاد یاد جدغریبی که خواهرش

در بین قتلگه خبرش را گرفته بود

دیگر توان دیدن اهل حرم نداشت

از بس که نیزه دور برش را گرفته بود

وقتی که شمر آمد و کارش تمام شد

خلخال دختری نظرش را گرفته بود

تنهاترین تنها غریب این دیاری

آقا بمیرم یک نفر یاور نداری

اینجا کسی کاری به کار تو ندارد

با بی وفایی های مردم سازگاری

صحرانشین در گوشه ای از خیمه ی خود

جمعه به جمعه روزها را می شماری

گاهی سه شنبه گاه گاهی صبح جمعه

هستم به یاد تو ولیکن گه گداری

با این همه بار گناه و وضع ناجور

اصلا نمی آید به من چشم انتظاری

کاری برای دیدن رویت نکردم

جز معصیت کردن ندارم هیچ کاری

با غیبت و تهمت زدن بر این و بر آن

شغلم شده از صبح تا شب مرده خواری

من هرچه بد کردم تو نادیده گرفتی

تو پرده پوشی میکنی با برد باری

بین قنوت وتر خود کردی دعایم

تا که مرا از چنگ شیطان در بیاری

آقا شنیدم میکشی بر سرعبا را

وقتی که قصد رد شدن از شهر، داری

وضع حجاب شهرما خیلی خراب است

خسته شدم از این همه بی بند باری

ابر عذابی بر سرما سایه دارد

ترسم بیفتد اتفاق ناگواری

تا پرچم ارباب ما بر خانه ی ماست

دیگر نمی آید عذاب جان شکاری

نام حسین آمد دل ما زیر رو شد

اشک از سبوی دیده ها گشته جاری

هر روز صبح ظهر شب آقا سه وعده

گریه کن شاه شهید نی سواری

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد