داستانک :من که نمی خواهم موشک هوا کنم!

وبلاگ " زنگ تفریح مدادرنگی ها " نوشت :

یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم  .

دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا ، نخواهد موشک هوا کندابرو

دکترمحمودحسابی

وبلاگ " موفقیت " نوشت :

زندگینامه دکتر محمود حسابی محمود حسابی در سال ۱۲۸۱ شمسی در تهران به دنیا آمد وی ۴ ساله بود که پدرش معزالسلطنه سفیر ایران در لبنان شد و به بیروت رفتند.یک سال بعد پدرش به ایران بازگشت و ازدواج کرد و دستور داد که همسرش گوهرشاد و بچه‌هایش را از سفارت بیرون کنند.بعد از آن محمود ، محمد و مادرشان با فقر زندگی کردند. محمود از مادرش نی زدن را یاد گرفت و به کمک او قرآن و دیوان حافظ را حفظ کرد و گلستان و بوستان ، شاهنامه ، مثنوی مولوی و امثالهم را نیز آموخت. محمود تحصیلات ابتدائی خود را در سن هفت سالگی در مدرسه فرانسوی های بیروت آغاز کرد . شروع دوره دبیرستان او همزمان با آغاز جنگ جهانی اول بود و به دلیل تعطیل شدن مدرسه فرانسوی زبان بیروت به مدت دو سال در منزل به تحصیل پرداخت . پس از آن برای ادامه تحصیل وارد کالـج امریکائی بیروت شد. در سن ۱۷ سالگی لیسانس ادبیات عرب ، در ۱۹ سالگی لیسانس بیولوژی و بعد از آن مدرک مهندسی راه و ساختمان گرفت تا از این راه به اقتصاد خانواده کمک کند. همزمان با شغل نقشه‌ کشی در رشته‌های پزشکی ، ریاضیات و ستاره‌شناسی از دانشگاه آمریکایی بیروت فارغ‌التحصیل شد. شرکت راهسازی کارفرمایش او را برای ادامه تحصیل به فرانسه فرستاد و او از دانشکده‌ی برق پاریس مدرک گرفت. همزمان با تحصیل در رشته‌ی معدن در مدرسه‌ی عالی معدن پاریس در راه‌آهن برقی فرانسه مشغول به کار شد و سرانجام به رشته‌ی فیزیک دانشگاه سوربن فرانسه رفت.در ۲۵ سالگی دانشنامه دکترای فیزیک خود را به خاطر رساله‌ی حساسیت سلولهای فتوالکتریک با درجه‌ی ممتاز گرفت ، و دو نشان از عالی‌ترین نشانهای علمی فرانسه را دریافت کرد. وقتی که دکتر حسابی نظریه‌ی بی‌نهایت بودن ذرات را ارائه کرد ، دانشمندان فرانسوی از درک آن عاجز ماندند و به او گفتند به محضر اینشتاین برود. او برای شاگردی اینشتاین به همراه پنج هزار نفر دیگر در امتحانی شرکت کرد و جزء پنج نفر اول قرار گرفت.   ادامه مطلب ...

معرفی کتاب "استاد عشق "

وبلاگ " مرکز استعدادهای درخشان فرزانگان 1 " نوشت :

«او به محض شنیدن خواسته ام گفت:پس چرا به من نمی گویید؟!«گفتم :آخر خواسته من چیز عملی نیست.من با شمش آلومینیوم و میله برنزو میله آهنی تجربیاتی داشته ام،ولی نتایج کافی نگرفته ام و می دانم که دست یابی به خواسته ام غیر ممکن است.
«پروفسور وقتی حرفهای مرا شنید ،از ته دل خنده ای کرد و اشاره کرد همراه او بروم.با پروفسور به اتاق تلفنخانه دانشگاه آمدیم پروفسور با لبخند و شوق به خانمی که تلفنچی و کارمند جوان آنجا بود ،سفارش شمش طلا را داد و خداحافظی کرد و رفت.
من که هنوز باورم نمی شد......
 

این قسمتی از کتاب بسیارزیبای«master of love»
که توسط آقای ایرج حسابی فرزند پرفسورسید محمود حسابی(پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران)نگارش شده است.
برای خریدن این کتاب حتی وقفه ای کوتاه اشتباهی آشکار است.

از دوستای گلم که به وبلاگ ما سر میزنن میخوام که درباره این قسمت از وبلاگ که درباره معرفی کتاب هست نظراتشون رو مکتوب کنند.باتشکر فراوان 

 

جهت دانلود کتاب کلیک کنید