روزی که خانم معلم " ش " را یادمان داد

وبلاگ " شهید علم الهدی آباده " نوشت :


روزی که خانم معلم " ش " را یادمان داد ..........ش مثل شهید....

نزدیکی های انقلاب بود من معلم پایه اول بودم . وقتش رسیده بود که حرف " شین " را به دانش آموزانم یاد بدهم ...

چند روز پیش خانم معمارزاده را دیدم. خانم معلمی که معلم ِ معلم های ما بوده. خانم معلمی خوش مشرب و مهربان و طبق معمول همیشه از او خواستم خاطره ای از آن دوران برایم تعریف کند. با اینکه ایستادن برایش کمی مشکل بود با حوصله خاطره ای برایم گفت از تدریس حرف "شین"  که حتما آن را بخوانید:
نزدیکی های انقلاب بود؛ من معلم پایه اول بودم. وقتش رسیده بود که حرف "شین" را به دانش آموزانم یاد بدهم. مثل همیشه وارد کلاس شدم و روی تخته با گچ قرمز نوشتم "شـ، ش" وقتی کارم تمام شد از بچه ها خواستم طبق روال کلاس، برای جلسه بعدی چند کلمه که حرف "شین" دارد را بنویسند و با آن ها جمله بسازند.

جلسه بعد شد و از بچه ها تکلیف خواستم؛ هر کسی چیزی نوشته بود و جمله ای ساخته بود. در میان بچه ها 2 جمله کوتاه توی دفتر «مهرداد» به نظرم جالب آمد. نوشته بود: "من شیرینی را دوست دارم. شربت شیرین است." برایم جالب بود بدانم چرا توی این همه شیرینی چرا شربت؟!  


سال های متمادی گذشت. یک روز صبح به خیابان رفتم که با ازدهام جمعیت روبرو شدم. پیش خودم فکر کردم حتما مسئولی سر و کله اش پیدا شده است. جلوتر نرفتم و گوشه ای ایستادم و محو تماشای جمعیت شدم؛ چند دقیقه ای به همین منوال گذشت تا اینکه صدای صلوات حضار من را از خلسه بیرون آورد.
به خودم گفتم بروم جلوتر ببینم چه خبر شده؟ مردم  با ذکر صلوات او را روی دست و دوش خود بلند کرده بودند. خوب نگاه کردم؛ آشنا بود! انگار جایی قبلا دیده بودمش.


 آهان یادم افتاد «مهرداد کریمی» بود؛ شاگرد خودم. اشک شوق در چشمانم حلقه زد. در دلم به او افتخار می کردم. به چه پُست و مقامی رسیده بود. یاد دو جمله ای که در دفتر مشقش نوشته بود افتادم. دو جمله ای که حالا معنی اش را خوب درک کرده بودم. تابوت او روی موج دستان مردم چه تلاطم زیبایی داشت حالا که شربت شیرین شهادت را نوشیده بود.
 زیر لب گفتم: مهرداد من؛ شهادتت مبارک! عجب شربتی نوشیدی...
 
 


شهید مهرداد کریمی متولد 25 اسفند ماه 1349 شهر شیراز. او اهل خرمبید استان فارس بود ولی در شهرستان آباده رشد یافت و دوره دبیرستانش را در دبیرستان سعدی آباده گذراند اله قلی کریمی پدرش می گفت: به کارهای ورزشی و هنری علاقه بسیاری داشت منبت کاری، شنا، کوهنوردی و فوتبال فعالیت های مورد علاقه او بود. در گروه سرود آباده عضو فعال گروه بود و سرود معروف "مادر برام قصه بگو" را جلو امام اجرا کردند. پسرم به حضور امام خمینی (ره) رسیده بود و امام قرآنی به وی هدیه کرد.

یکی از وصیت های شهید کریمی به دوستانش این بود که: به سخنان امام خمینی (ره) گوش دهید و به دستورات ایشان عمل کنید. تأکید زیادی روی نماز داشتند و به خانواده ی خود سفارش می کردند که نماز را باید اول وقت بخوانند و در همه موارد باید صبور باشند.

 سرانجام مهرداد 17 ساله در تاریخ 27 اسفند ماه 1366 در حالی که 2 روز از 18 سالگی اش می گذشت در منطقه کوهجار عراق همراه با شهید اسد قلی اسدی فرمانده گردان قمربنی هاشم (علیه السلام) به شهادت رسید.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد